ناپایداری عاطفی در خانواده ی افراد معتاد

ناپایداری عاطفی

سطح عاطفی در خانواده های معتاد تحت تاثیر تغییر خلق ناشی از اعتیاد قرار دارد.صیح ها همه چیز عادی است ولی وقتی شب میرسد ابری از ناامیدی بر خانه سایه میافکند.در مواقع دیگر ممکن است فرد معتاد به خاطر جبران کارهای وحشتناکی که کرده است,افراد خانواده را با عشق و محبت خفه کند.عدم ثبات در رفتار و سطح عاطفی و تغییرات دائمی,در اعضاء خانواده ایجاد سردرگمی و عدم اطمینان میکند.

فرزندان خانواده های معتاد در رابطه با افراد خارج از خانواده اغلب سرگردانند و موضع خود را نمی دانند.آن ها طوری بزرگ شده اند که نمی دانند یک خانواده ی (عادی) یعنی چه؟

آنها احساس میکنند که با دوستانشان فرق دارند.در خود شک میکنند,مغشوش هستند و آرزو دارند که بدانندیک وضعیت عادی چگونه است.همین شک به خود و مغشوش بودن و عدم انسجام موجب میشود که فرزندان والدین معتاد خودشان نیزروابطی اعتیاد آمیز ایجاد کنند.ممکن است آنها معتاد به شیئی دیگر یا وقایعی دیگر (در مقایسه با والدین خود) گردند چون از این که مثل والدین خود شوند پرهیز میکنند.فرزند یک معتاد به مواد مثلا ممکن است مواد مخدر مصرف نکند ولی در غذا خوردن دچار اختلال شود.

عدم انسجام در یک خانواده ی معتاد موجب میشود که اعضاء آن احساس عدم امنیت نمایند و به خود اطمینان نداشته باشند.کودکان به ویژه به خود و به دنیایی پیرامون خود بی اعتماد میشوند و چون نمیدانند که جریان عاطفی چه موقع تغییر مسیر خواهد داد و عشق و دلسوزی لحظه ای چه هنگام با ناسزا و تحقیر جایگزین خواهد شد.این امر موجب میشود که از درون احساس وحشت کنند.

افراد بالغی که متعلق به خانواده های معتاد بودند از احساس محکومیتی که همواره در پی آنها بوده است سخن میگویند.باعث تعجب است که وقتی اوضاع بهتر است این احساس بدتر میشود.آنها خیال میکنند که حتما اتفاق بدی رخ خواهد داد.این احساس محکوم بودن ناشی از زندگی در خانواده ایست که به گونه ای همواره دارای بحران بوده است.منشاء احساس محکومیت مربوط به زمانی است که محکوم بودن واقعیت داشته باشد.زمانهای خوب در خانواده های معتاد قابل اطمینان نیستند.در سطحی عاطفی,این زمانها متعاقب با بحران و خطر هستند.اعضاء خانواده تا زمانی که اعتیاد وجود دارد و قطع نشده است در خطر بسر می برند.

فرزندان خانواده ها ی معتاد به دنبال منصرف کردن خود از مسائل یا یافتن راهی برای بی حس کردن خود و فراموش کردن مشکلات هستند.آنها سعی می کنند که خود را نابود کنند و از این هنگام است که سفر اعتیاد آمیز خودشان نیز آغاز میشود.وقتی پدر و مادر با هم دعوا میکنند,همان دعوای قدیمی در رابطه با قرض هایی که پدر بالا اورده است,کودک آرزو دارد که بتواند جلوی آنها را بگیرد ولی نمی تواند جلوی این دعوا را بگیرد ,او تلویزیون را روشن میکندو سعی میکند که برنامه ای تماشا کند.یا آنکه به اطاق خودش می رود و خیالپردازی میکند,که روزی مستقل خواهد شدو پول زیادی خواهد داشت و در جایی زندگی خواهد کرد که هیچ کس به او آسیب نخواهد رساند.اوآغاز کرده است که در رفتار والدین معتاد خویش شریک شود.او هم مانند والدینش سعی میکند خود را کرخ کند تا درد را احساس نکند,یا به خیالپردازی بپردازد تا درد را قطع کند.

فردی که در خانواه ی معتاد بزرگ میشود به موازات این عدم انسجام,منطق اعتیاد امیز را یاد میگیرد.وقتی کودکی میپرسد:چرا پدر عصبانی است؟و جواب میشنود که وی روز سختی داشته است., همه اش دروغ است و واقعیت این است که پدر مست است.

بچه ها در  اغلب خانواده ها یاد میگیرند که رازهای خانواده را بر ملاء نکنند و به این طریق به خانواده ی خود خیانت نکنند.اما در خانواده های معتاد,اعضاء خانواده آموزش میبینند که دروغ بگویند_این بخشی از اعتیاد است.برای زنده ماندن در یک سیستم اعتیادآمیز,کوکان باید یاد بگیرند که نداهای سالمی را که هشدار از خطرمیدهند را نادیده بگیرند;آنها باید مهارت خود را در عدم صداقت ,به منظور سازگاری بیشتر با شرایط موجود افزایش دهند چون در درون آنها نیز عدم سلامت و بیماری در حال پیشرفت است.

v      یادآور میشوم که شکل اعتیاد از تعریف سنتی آن خارج شده است و هر رفتار تکراری که در فرد ادامه دار گردد به نوعی اعتیاد محسوب میشود.تا جایی که اعتیاد اینترنتی,اعتیاد جنسی,اعتیاد وابستگی و هزاران اعتیاد دیگر همانند اعتیاد به مواد مخدر مشکل ساز و زمینه ساز اعتیاد به مواد مخدر میشود.با داشتن بهداشت روان میتوان بستری برای اعتیاد به مخدرها فراهم ننمود.

نظرات 1 + ارسال نظر
مسعود پنج‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:03 ب.ظ http://academi60.blogfa.com

سلام
سلام
سلام وبلاگ کنگره 60 شعبه آکادمی بازهم بروز شد
به امید حمایت تو دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد