خونه ی کوچکی روی...............

وقتی اسم خانواده را میشنویم تصویر ذهنی مان وجود پدر ومادر همراه دو کودک ,یک دختر و یک پسر میباشد.یک خانواده ی رویایی کمتر عینیت دارد اما همه ارزو داریم این چنین باشد. 

عینک حقیقت بین را که بر چشم سوار میکنیم برایمان جای تعجب میماند که این همه تفاوت را 

چگونه باور کنیم,چگونه خانواده را از وادی سقوط نجات دهیم,بارها افسوس این و ان را خورده ایم 

و نابهنگام خودمان در وادی صفر رها شده ایم. 

لمس کرده ایم کودکانمان ازعشق خویش(پدر_مادر)چگونه میهراسند, 

کودکانی که با تمام وجود میخواهند که پدر یا مادر بمیرد تا شاید نفسی راحت بکشد, 

و این انتهای مادر و پدری است که خود بیمار اعتیاد است. 

کدامیک را باور کنیم و به کدام کمک نماییم؟ 

یادم میآید زمانی که بهیاری میخواندم اولویت درمان با بدترین بیمار بود, 

اما انتخاب سختی است بین متهم کردن,درمان نمودن,بدن غرض نگریستن و درک و به آغوش کشیدن کودکان و خانواده هایی که قربانی اند. 

نگذاریم اینجا کودکانمان به اخر برسند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد