خلاء معنوی

 

 

وقتی شخصیت معتاد بیشتر کنترل را به دست میگیرد و فرد بیشتر توانایی کنترل افکار و رفتار خود را از دست میدهد,یک در گیری معنوی آغاز میشود.در این جا مقصود از معنوی رابطه با جهان پیرامون به شیوه ای با معنی است که شامل قابلیت کسب معنی از تجربیات شخصی است.در اثرپیشرفت اعتیاد,احساس متعلق بودن به جهان و اهمیت داشتن در جهان از بین میرود.احساس شناخت از خود و ارزشهای خود هر چه بیشتر دور و دورتر میشود.

اعتیاد یک بیماری معنوی است.هر کسی توانایی رابطه برقرار کردن با روان خود و سایرین را دارد.از آن جا که اعتیاد حمله ای مستقیم به خود است,حمله ای مستقیم به روح وروان شخصی که مبتلابه این بیماری است نیز هست.روان فرداست که زندگی را می سازد;اعتیاد منجر به مرگ روان میگردد.

هر اندازه ای که اعتیاد پیشرفته تر باشد,تنهایی معنوی فرد بیشتر خواهد بود.این غم انگیزترین و ترسناک ترین بخش اعتیاد است.غروب آفتابها,لبخندها,پشتیبانی از جانب دیگران و چیزهایی دیگری که روان را تغذیه میکنند کم کم اهمیت خود را از دست میدهد.از آن جاکه اعتیاد قابلیت ارتباط صحیح با روان شخص را مسدود میکند,امکان کمی برای ارتباط برقرار کردن با روان دیگران میماند.ارتباط با دیگران هر اندازه ای که اعتیادپیشرفت کند سطحی تر میشود. معتادان تنها می مانند یا به سایرمعتادانی  که درخواست همنشینی با آنها را دارند و مصاحبت با آنان کمتر موجب ترس و درگیری می گردد,پناه میبرند.

هر اندازه که اعتیاد پیشرفت کند,مرگ معنوی عمیق تر میشود.این خطرناک ترین جنبه ی اعتیاد است.به منظور آغاز درمان,باید تعهدی مجدد به پرورش روان صورت گیرد.هر اندازه که کسی از خود خویش دورتر شود برقرار کردن مجدد رابطه ای التیام دهنده با آن, مشکل تر میشود. در آغاز یک فردبه آن دلیل به فرایند اعتیاد متوسل میشود که آن را راهی برای زندگی و پرورش روان و خود از طریق کمال طلبی می پندارد.بسیاری از معتادان در حال درمان کاملا جنبه ی معنوی درمان را لمس میکنند چون اغلب آن ها بی اندازه از بازیافتن این هدیه گرانقدر (یعنی همان خود),آگاهی معنوی و قابلیت ارتباط برقرار کردن با سایرین از طریقی رشد دهنده و با معنی ,سپاسگزارند.

شرم و رنج معتاد

 

 

شرم در شخصیت معتاد

به تدریج که زمان پیش می رود و فرد معتاد به اعتیاد خود ادامه میدهد و در گیر آن میشود  از نظر عاطفی از سایرین دور میشود,شخصیت معتاد ,او وکنترل زندگی اش را به عهده میگیرد.در این مرحله فرد از اعتیاد خود رنج میبرد و احساس میکند که از درون به سوی اعتیاد خود""کشیده"" میشودو این به صورت بیقراری عاطفی یا عذاب وجدان نمایان میشود.

در این مرحله است که اعتیاد موجب شرمساری میگردد.این شرمساری هم آگاهانه وهم ناخودآگاه است.اما غالبا در سطح ناخودآگاه است.هر چه فرد معتاد بیشتر از طریق اعتیاد بخواهد احساس آسایش کند بیشتر معتاد بودن خود را توجیه میکند.

شرمساری موجب از دست رفتن احترام به خود,انضباط شخصی,کنترل خود,عزت نفس,اعتماد به نفس,مصمم بودن,اهمیت دادن به خود و عشق به خود میگردد.این شرمساری در ابتدا میتواند به صورت ناراحت بودن باشد:این اولین بهایی است که فرد معتاد باید در رابطه با اعتیاد خود بپردازد.فرد معتاد درباره ی آن که کنترل خود را از دست داده است احساس شرم میکند و این بیشتر از دیدگاه عاطفی و ذهنی است تا رفتاری.احساس بد معتاد بیشتر از این است که از سایرین جدا شده است,چون به تدریج فرد معتاد بیشتر به نوع اعتیاد خود وابسته میگردد تا دیگر اشخاص.معتاد در این مرحله از نظر عاطفی دیگر با خودش و سایرین و خدا یا قدرت مافوق,رابطه ی نزدیک ندارد. اعتیاد موجب رنج میشود و این همان چیزی است که شخص به منظور فراراز آن به اعتیاد روی آورده است.رنج نیاز به ادامه ی اعتیاد را مطرح میکند.فرد معتاد از درد اعتیاد به روی آوردن بیشتر به آن پناه میبرد.فرد معتاد در مبارزه با عواطف خود بازنده است.معتادان همانند کودکان عمل میکنند_ فقط اگر از کاری خوششان بیاید آن را انجام میدهند. آنها بررسی میکنند,از تکانشهای عاطفی خود پیروی میکنند,چیزی که نه از منطق بلکه از اعماق وجود انها برمیخیزد.در این مرحله,فرد معتاد احساس ناراحتی میکند,بی قرار است و احساس گناه دارد.این علامات و اخطارهای درونی هستند,اما فرایند اعتیاد آمیز در ضمن فرایند انکار است_ انکار واقعیت و به ویژه انکار خود  خویش. این انکار باید صورت گیرد تا اعتیاد بتواند ادامه یابد.

·         ثابت شده است که "گفتار درمانی" در درمان اعتیاد زیاد موثر نیست چون بیماری در سطح عاطفی عمل میکند و نه در سطح تفکر.

Mason

Congress60

نبرد درونی معتاد

  

بخشی از جذابیت زندگی معتادان این است که آن ها خیال می کنند که بر دنیا کنترل یافته اند.مسخره است که همان جستجویی که فرد معتاد برای کسب کنترل میکند موجب میشود که او بیش از پیش کنترل را از دست بدهد.

در دنیایی از اشیاء و وقایع,جستجوی فزاینده ی شخص معتاد برای کاهش موجب افزایش از دست دادن کنترل و افزایش شرم هر چه بیشتر در او میگردد و او را به سوی تنهایی میکشاند و فشار عاطفی و جسمی بسیاری می آفریند.

در مرحله ی دوم ,معتادان برای آنکه به زندگی معتادانه خود ادامه دهند باید انرژی خود را مجددا کانالیزه کنند و انرژی بیشتری به سمت فرایند اعتیادآمیز هدایت کنند.فعالیتها و افرادی که در گذشته مهم بودند دیگر هم اکنون اهمیت کمتری دارند.فردی که از اعتیاد رنج می برد زندگی دو گانه را مشکل می یابد.در نتیجه  باید چیزی را کنار بگذارد.زمانی را که با خانواده ,دوستان قدیمی و سرگرمی های گذ شته صرف میکرد را کنار بگذاردتا جای

بیشتری برای اعتیاد باز شود.انرژی که روزی به صورتی  د لسوزانه صرف خود و دیگران می شد هم اکنون برای حفظ رابطه ی اعتیادآمیز صرف میشود.اعتیاد دائما بیشتر می طلبد چون فرد معتاد کنترل را از دست داده است و باید تسلیم درخواست های اعتیادآمیز شود.

کماکان نبردی میان خود و معتاد وجود دارد.

آیا می باید به اعتیاد ادامه دهم؟..........

درست است که این کار را بکنم؟..........

درست نیست که به اعتیاد ادامه دهم.............

دچار مشکل خواهم شد!.............

مهم نیست که مشکلی ایجاد شود!..........

بسیاری از افرادی که در حال درمان هستند گفته اند که فقط به این منظور به اعتیاد ادامه می داده اند که از شر این نبرد درونی برای مدت کوتاهی رها شوند.مبارزه برای کسب کنترل نیاز به انرژی عظیمی دارد.این بیماری مانند سایر بیماری ها پیشرونده,تمرکز و قابلیت کاری فرد را بیشتر و بیشتر می گیرد و توانایی "" طبیعی"" بودن را از بین میبرد.

Mason

Congress60

ناپایداری عاطفی در خانواده ی افراد معتاد

ناپایداری عاطفی

سطح عاطفی در خانواده های معتاد تحت تاثیر تغییر خلق ناشی از اعتیاد قرار دارد.صیح ها همه چیز عادی است ولی وقتی شب میرسد ابری از ناامیدی بر خانه سایه میافکند.در مواقع دیگر ممکن است فرد معتاد به خاطر جبران کارهای وحشتناکی که کرده است,افراد خانواده را با عشق و محبت خفه کند.عدم ثبات در رفتار و سطح عاطفی و تغییرات دائمی,در اعضاء خانواده ایجاد سردرگمی و عدم اطمینان میکند.

فرزندان خانواده های معتاد در رابطه با افراد خارج از خانواده اغلب سرگردانند و موضع خود را نمی دانند.آن ها طوری بزرگ شده اند که نمی دانند یک خانواده ی (عادی) یعنی چه؟

آنها احساس میکنند که با دوستانشان فرق دارند.در خود شک میکنند,مغشوش هستند و آرزو دارند که بدانندیک وضعیت عادی چگونه است.همین شک به خود و مغشوش بودن و عدم انسجام موجب میشود که فرزندان والدین معتاد خودشان نیزروابطی اعتیاد آمیز ایجاد کنند.ممکن است آنها معتاد به شیئی دیگر یا وقایعی دیگر (در مقایسه با والدین خود) گردند چون از این که مثل والدین خود شوند پرهیز میکنند.فرزند یک معتاد به مواد مثلا ممکن است مواد مخدر مصرف نکند ولی در غذا خوردن دچار اختلال شود.

عدم انسجام در یک خانواده ی معتاد موجب میشود که اعضاء آن احساس عدم امنیت نمایند و به خود اطمینان نداشته باشند.کودکان به ویژه به خود و به دنیایی پیرامون خود بی اعتماد میشوند و چون نمیدانند که جریان عاطفی چه موقع تغییر مسیر خواهد داد و عشق و دلسوزی لحظه ای چه هنگام با ناسزا و تحقیر جایگزین خواهد شد.این امر موجب میشود که از درون احساس وحشت کنند.

افراد بالغی که متعلق به خانواده های معتاد بودند از احساس محکومیتی که همواره در پی آنها بوده است سخن میگویند.باعث تعجب است که وقتی اوضاع بهتر است این احساس بدتر میشود.آنها خیال میکنند که حتما اتفاق بدی رخ خواهد داد.این احساس محکوم بودن ناشی از زندگی در خانواده ایست که به گونه ای همواره دارای بحران بوده است.منشاء احساس محکومیت مربوط به زمانی است که محکوم بودن واقعیت داشته باشد.زمانهای خوب در خانواده های معتاد قابل اطمینان نیستند.در سطحی عاطفی,این زمانها متعاقب با بحران و خطر هستند.اعضاء خانواده تا زمانی که اعتیاد وجود دارد و قطع نشده است در خطر بسر می برند.

فرزندان خانواده ها ی معتاد به دنبال منصرف کردن خود از مسائل یا یافتن راهی برای بی حس کردن خود و فراموش کردن مشکلات هستند.آنها سعی می کنند که خود را نابود کنند و از این هنگام است که سفر اعتیاد آمیز خودشان نیز آغاز میشود.وقتی پدر و مادر با هم دعوا میکنند,همان دعوای قدیمی در رابطه با قرض هایی که پدر بالا اورده است,کودک آرزو دارد که بتواند جلوی آنها را بگیرد ولی نمی تواند جلوی این دعوا را بگیرد ,او تلویزیون را روشن میکندو سعی میکند که برنامه ای تماشا کند.یا آنکه به اطاق خودش می رود و خیالپردازی میکند,که روزی مستقل خواهد شدو پول زیادی خواهد داشت و در جایی زندگی خواهد کرد که هیچ کس به او آسیب نخواهد رساند.اوآغاز کرده است که در رفتار والدین معتاد خویش شریک شود.او هم مانند والدینش سعی میکند خود را کرخ کند تا درد را احساس نکند,یا به خیالپردازی بپردازد تا درد را قطع کند.

فردی که در خانواه ی معتاد بزرگ میشود به موازات این عدم انسجام,منطق اعتیاد امیز را یاد میگیرد.وقتی کودکی میپرسد:چرا پدر عصبانی است؟و جواب میشنود که وی روز سختی داشته است., همه اش دروغ است و واقعیت این است که پدر مست است.

بچه ها در  اغلب خانواده ها یاد میگیرند که رازهای خانواده را بر ملاء نکنند و به این طریق به خانواده ی خود خیانت نکنند.اما در خانواده های معتاد,اعضاء خانواده آموزش میبینند که دروغ بگویند_این بخشی از اعتیاد است.برای زنده ماندن در یک سیستم اعتیادآمیز,کوکان باید یاد بگیرند که نداهای سالمی را که هشدار از خطرمیدهند را نادیده بگیرند;آنها باید مهارت خود را در عدم صداقت ,به منظور سازگاری بیشتر با شرایط موجود افزایش دهند چون در درون آنها نیز عدم سلامت و بیماری در حال پیشرفت است.

v      یادآور میشوم که شکل اعتیاد از تعریف سنتی آن خارج شده است و هر رفتار تکراری که در فرد ادامه دار گردد به نوعی اعتیاد محسوب میشود.تا جایی که اعتیاد اینترنتی,اعتیاد جنسی,اعتیاد وابستگی و هزاران اعتیاد دیگر همانند اعتیاد به مواد مخدر مشکل ساز و زمینه ساز اعتیاد به مواد مخدر میشود.با داشتن بهداشت روان میتوان بستری برای اعتیاد به مخدرها فراهم ننمود.

اثرات سوءمصرف یک عضو در خانواده

 

 

اثرات مخرب مصرف مواد یک عضو خانواده بر روی کارکرد آن

سوءمصرف مواد مخدرراغالبا بیماری خانواده میگویند.این اثرات در سه سطح بیشترین اهمیت را دارا است:

1.      فرزندان مصرف کننده مواد

2.      والدین مصرف کننده مواد

3.      همسران مصرف کننده مواد

_زمانیکه فرزند یا فرزندان خانواده مصرف کننده مواد هستند مسبب بروز اثراتی روی والدین خود میباشند.اعتیاد فرزندان به مواد مخدر غالبا معادل عاطفی اعتیاد والدین است.برای والدین بسیار دشوار است که فرزند خود را درگیر با مواد مخدر ببینند.اما والدین باید این گونه مشکلات را در درون خود بیابند و ریشه ی آن را بررسی کنند.

وقتی نقش اصلی فرزند پروری صحیح,آماده نمودن فرزندی شاد ,مولد و عضو موفق جامعه در نظر گرفته میشود,اعتیاد فرزند,دلیلی بر شکست و  ناتوانی والین قلمداد میگردد.

جوانان اکثر اوقات با گفتن این که من خودم مواد مصرف میکنم و هیچ ربطی به والدینم ندارد ,این مسئله مهم را انکار میکنند.اما اینکه فرزند در گیر با مواد مخدر ,هیچ آسیبی به والدینش نمی رساند,بسیار غیر منطقی و دور ازواقعیت به نظر میرسد,و این گونه فرزندان چه بپذیرند یانه,با این کار تا حدی باعث صدمه رساندن به خود و والدینشان میشوند.

_برای درک اثرات مخربی که یک والد مصرف کننده مواد مخدر میتواند بر فرزندانش داشته باشد,بررسی نیازهای فرزندان  در طول رشد سودمند است.برای طی کردن رشد طبیعی,تمامی کودکان نیاز به تغذیه,بهداشت,صمیمیت و ایمن بودن در مقابل خطرات جسمانی دارند.علاوه بر اینها آنان نیاز به دوست داشته شدن,احترام,ارزشمندی و مهم قلمداد شدن دارند.

در کل برای فرزندان اعتماد کردن به والد,برای برآورده شدن نیازهایشان از اهمیت حیاتی برخورددار است.رابطه ی فرزند با والدین,یک الگوی اولیه برای تمام روابط بعدی است.به این معنی که اگر رابطه ی فرزندان و والدین مثبت و به همراه احترام و توجه باشد,فرزندان با احساس مورد احترام بودن و اعتماد به نفس داشتن بزرگ میشوند و رشد میابند.و جود والد یا والدین معتاد که خود گرفتار مشکلات روانی _ اجتماعی است مسلما به عدم تامین نیازهای عاطفی خانواده در ابتدا میانجامد.والد معتاد در اکثر موارد در حال کشمکش با دیگران و یا در اشتغال کامل ذهنی خود میباشد.این والدین موقعیتی برای تامین فرزندان خود ندارند.بنابراین فرزندان افراد معتاد چیزی را که نیاز طبیعی و لازمه ی سازگاری آنان با زندگی است را به دست نمی آورند و در آینده این کودکان بسیار خود محور,بی اعتماد و با انواع اختلالات روانی زندگی میکنند.

_اما همسران درگیر با همسر معتاد خود از یک طرف مراقب همسر معتاد خود هستند و ازاین نقش احساس رضایت میکنند و از طرف دیگر بیشتر از سوی همسر معتاد خود تحقیر و خوار میشوند.

همسران به هم وابسته اند,یعنی احساس امنیت,احترام,خوشبختی وابسته به دریافت تایید یا عدم تاییداز سوی همسر دیگر است.ضمن اینکه همسران نیازهای جسمی ,جنسی یکدیگر را نیز تامین میکنند و همسر درگیر با اعتیاد بعد از گذشت مدتی قادر به تامین همسر خود نمی باشد و این مهم مشکلات بسیار زیادی برای شریک جنسی بوجود میاورد.همسر درگیر بیماری اعتیاد رفتارهای خشن و توهین آمیز از خود نشان میدهد و بسیاری موارد به صورت فیزیکی و کلامی دیگر افراد خانواده را آزار میدهد.